اقتصاد اسلامی

این وبگاه برای بیان مطالبی در زمینه اقتصاد اسلامی ایجاد شده است.
  • اقتصاد اسلامی

    این وبگاه برای بیان مطالبی در زمینه اقتصاد اسلامی ایجاد شده است.

اقتصاد‌اسلامی هر چه باشد، دانشی است که باید به سؤالات مشخصی که دانش اقتصاد عهده‌دار پاسخ آن‌ها است پاسخ دهد. اقتصاد‌اسلامی، اقتصادی عجیب که کاملاً با دانش موجود متفاوت باشد نیست. به نظر من، اقتصاد‌اسلامی تکمیل و تصحیح و ادامه‌ی اقتصاد موجود است.

شاید بتوان برای دانش اقتصاد موجود سابقه‌ای 2000 ساله ترسیم کرد و جریانات مختلفی را در این 2000 سال نام برد، ولی در فضای 400 ساله‌ی اخیر باید پسوند «مدرن» را باید به آن اضافه کرد. در همین 400 سال اخیر هم جریانات مخالف فراوانی در کنار جریان حاکم حضور داشتند. در تمام این 2000 سال می‌بینیم سؤالات مشخصی مورد بحث‌اندیشمندان اقتصادی بوده و بعضی از این سؤالات هنوز پاسخ داده نشده است.

مثلاً 2000 سال است که سؤال «عدالت چیست» در پرونده‌ی اقتصاددآن‌ها وجود دارد. سؤال از این که ارزش و قیمت به چیست در پرونده‌ی اقتصاددآن‌ها بوده است و پاسخ‌های متعدد و فراوانی به آن داده شده است ولی همچنان سؤال باقی است. گمان نکنید که با رسم عرضه و تقاضا توسط مارجینالیست‌ها، قیمت پیدا شد.

این سؤال که قیمت این جنس چیست؟ تولید وتوزیع ثروت از کجاست؟تورم و بیکاری چیست؟ همه سؤالات بازی در اقتصاد هستند.

اقتصاد‌اسلامی علمی است که ضمن تفاوت‌های بنیادینی که با جریان اقتصاد نئوکلاسیک دارد، به نوعی تکمیل و تصحیح آن هم هست و به عبارتی، ادامه‌ی همین جریانات 2000 ساله‌ی قبلی است.

من اسلامی کردن را مبتنی بر سنت نبوی، در سه گام می‌دانم. درست است که مدرنیته جاهلیت قرن بیستمی است ولی در خیلی از جهات بدتر از جاهلیت قبل از اسلام نیست. از لحاظ نظری، مدرنیته بدتر از جاهلیت نیست و خیلی جاها با‌اندیشه‌های اسلامی قرابت‌های خوبی دارد. به نظر من برخورد ما با جاهلیت قرن بیستم که اسمش مدرنیسم است، بر اساس سنت نبوی در سه گام است:

1. امضاء: پیامبرعزیز ما در ارتباط و تعامل با جاهلیت بخشی از جاهلیت را امضا کردند. جاهلیت را امضا نکردند، گفتند این‌ها رفتارهایی در فضای جاهلیت است که برجای مانده از پیغمبران پیشین یا برگرفته از عقل است. نمونه آن‌ها، بسیاری از عقود اسلامی است. این‌ها عقدهایی بود که پیش از اسلام هم رایج بود و پیامبر اکرم آنچه را که مطابق عقل و معیارهای اسلامی بود امضاء کردند.

2. آن‌هایی که با عقل مطابق نبود رد کردند و با عقل رفتارهای جدید و تعامل‌های جدیدی را تقریر کردند. ماهم در ارتباط با هر پدیده، هر جریان علمی و هر دانشی که مواجه می‌شویم نقد کنیم و مثبت و منفی‌ها را بشناسیم، فقط مثبت‌ها را امضا کنیم و بگویییم این قسمتش اقتصاد‌اسلامی است ولی تا به حال دست غربی‌ها بوده است. گزاره اقتصاد‌اسلامی است ولی تولیدکننده‌اش مثلاً آقای کینز است. وقتی شما گزاره‌ای پیدا کردید که منطبق بر عقل و معیارهای اسلامی است، این در واقع اقتصاد‌اسلامی است.

در روایت داریم که علم را حتی در چین بیاموزید، یعنی علمی وجود دارد که در خارج است و باید بگیریم. حکمت گمشده‌ی مؤمن است، حالا دست چینی‌ها است یا دست غربی‌ها، باید از آن‌ها بگیریم. مواردی را که اسمش علم است ولی در واقع جهل است و هر آنچه که با فطرت بشری و با عقل بشری مخالف است، باید طرد کرد.

3. پروسه تأسیس : این پروسه، پس از دو مرحله قبلی است. کسانی که از ابتدا می‌روند چرخ را از نو اختراع کنند فکر می‌کنند که اقتصاد‌اسلامی باید بدواً تأسیس شود و یک چیز عجیب و غریبی در دنیا خلق شود. این یک اشتباه بسیار محض است و اگر بخواهیم سنتی نگاه کنیم این با سنت نبوی سازگار نیست.

حالا در مسیر شناخت صحیح دانش اقتصاد، شناخت ما بسیار ضعیف و غلط است. آنچه شما از اقتصاد می‌خوانید:

1- بسیار ضعیف است.

2- قرائت‌های غلطی دارد، یعنی وقتی به فارسی ترجمه شده، قرائت‌های نادرستی پیدا کرده است.

3- حداقل سی سال از مرزدانش عقب است؛ هر کتاب درسی چاپ 2006 لزوماً مرز دانش نیست!

4- بسیار یک جانبه نگرانه است یعنی صرفاً خود جریان کلاسیک را آن هم ضعیف و مخدوش، به شما یاد می‌دهد.

5- معمولاً تکنسینپرور است یعنی در پی این‌که شما را متفکر و‌اندیشمند اقتصاد‌اسلامی باربیاورند نیستند. می‌خواهند شما را تکنیسین باربیاورند نه‌اندیشمند. اصلاً از زمانی که برنامه‌ی درسی علم اقتصاد در کشورما چیده شده، خودآگاه و ناخودآگاه قرار نبوده که ما‌اندیشمند تئوری‌های اقتصادی بشویم و پیچ و مهره هایشان را باز کنیم و مقداری پشت صحنه هایشان را هم ببینیم.

ما سه دسته نیروی انسانی داریم:‌اندیشمند، تصمیم ساز(و تصمیم‌گیر و سیاست گذار) و تکنسین(مجری). سیستم آموزشی برای پرورش تکنیسین چیده شده به همین دلیل هم قرار نیست شما نقدی از تئوری‌ها بشنوید. شما تمام برنامه آموزشیتان طی می‌کنید ولی حتی یک نقد نمی‌شنوید. سیر تحولات را بیان می‌کنند اما این‌ها نقد نیست. سیرتحولات دقیقاً در مسیرخود نئوکلاسیک غرب قرار دارد و شما ابداً بیرونش را نمی‌بینید. کسی که می‌خواهد تکنسین بشود اگر نقد بشنود دیگر نمی‌تواند تکنسین خوبی شود. قرارنیست شما وارد بحث‌های ریشه‌ای بشوید. ‌اندیشه در مورد درس آموزشی اقتصاد جزء ضعیف‌ترین بحث‌های آموزشی شما است تاریخ عقاید اقتصادی ضعیف‌ترین بحث شما است تاریخ وقایع اقتصادی اصلاً ندارید شما نمی‌توانید به روش اقتصاد سنجی ایراد وارد کنید حتی اگر روش‌هایی پیچیده تری به اقتصاد سنجی پیشنهاد بدهید با شما برخورد می‌کنند و با بی مهری مواجه می‌شوید. در این میان، خودآگاه و ناخودآگاه جریان خاص استثنایی با جریانات هترودکس (دگر‌اندیش) وجود دارد.

با این مقدمه که عرض کردم، به این نتیجه رسیدیم که ما دانش اقتصاد را خوب نمی‌شناسیم و با آن آشنا نیستیم، نخواسته‌اند ما را‌اندیشمند اقتصاد‌اسلامی و تصمیم ساز اقتصادی بار بیاورند. برای همین هم این مشکلات ساری خودمان را نمی‌توانیم حل کنیم، مثلاً این تورم از 45 سال پیش مشکل ما بوده است و هنوز هم راه حلی برای آن نداریم. مسایلی بسیار ساده را نمی‌توانیم حل کنیم برای این‌که قرار نبوده ما‌اندیشمند اقتصادی داشته باشیم و الآن هم نداریم، اقتصاد خوانده زیاد داریم ولی اقتصاددان نه.

مدرنیته‌ی امروز بر دو پایه ایستاده است: یکی تلاش‌های علمی فراوان قرون وسطی و یکی هم یافته‌های مسلمانان که ترجمه کرده‌اند. بعد از این که ترجمه کردند سعی کردند دنیای اسلام را تاریک و مسکوت نشان بدهند. آن 1600سال را به شما نمی‌گویند، اخیراً حدود هفت قرن تمدن اسلامی شکوفا را هم به شما نمی‌گویند و نباید بشنوید! غربی‌ها نمی‌گویند و به قول شکسپیر، این یک گپ تاریخی است. در همه‌ی کتاب‌های تاریخ عقاید اقتصادی این هفت قرن به عنوان یک گپ فکری مطرح بوده است!

خوب ما با دانستن این که این مسایل مهم‌اند، به قرن 16و17 برمی گردیم و شکل دیگری از دانش اقتصادی، یعنی دانش کلاسیک و مدرن اقتصادی (دانش کلاسیک) را بررسی می‌کنیم. این دانش اقتصاد، سیرتحولاتی خاص خودش را داشته با یک‌سری پیش فرض‌ها و سؤال‌های اولیه‌ای شروع کرده و در طول این 400سال پویایی بسیار جدی‌ای داشته است.

تقریباً در 400 سال گذشته هر ایرادی که از دانش کلاسیک گرفته شده و هر جریانی که رقیب دانش کلاسیک بوده، دانش کلاسیک ظرف دو-سه دهه آن را در درون خودش جذب کرده است. این نشان از پویایی این جریان است. الآن شما با جریانی به نام ارتدوکس و نئوکلاسیک مواجه‌اید که البته درون خودش شاخه‌های متعدد دارد. جریان نئوکلاسیک، پیش فرض‌های خاص و روش‌شناسی‌های خاص خود را دارد که با آن‌ها آشنا هستید.

جریان حاکم ارتدوکس (نئوکلاسیک ) اما جریآن‌ها رقیب ارتدوکس در 400 سال اخیر همیشه بوده‌اند، قوی و پرسروصدا هم بوده‌اند اما این جریآن‌ها در تاریخ 60 ساله اقتصاد در کشور ما، عموماً با سکوت و بی خبری مواجه شده‌اند.

ویژگی اصلی جریان هترودوکس:

این جریان برخلاف ارتدوکس است. ارتدوکس، هرجریان نهادینه شده‌ی سنتی را می‌گویند در حالی که هترودوکس یعنی دگراندیشی، یعنی متفاوت با جریان نهادینه شده‌ی سنتی به مسایل نگاه کردن. این جریان خیلی هم قابل ارایه‌ی تعریف نیست و نمی‌شود یک تعریف واحد ارایه داد به خاطر این‌که در این جریان، هر کس با اقتصاد متعارف مخالف است جمع شده است. شاید بین خود هترودوکس‌ها هم اختلاف زیاد باشد ولی فعلاً یک اتحاد استراتژیک تشکیل دادند به اسم اقتصاد هترودوکس و حدود 20 سال است که زیر این عَلَم جمع شده‌اند و اختلاف بین خودشان را هم کنار گذاشته‌اند تا بتوانند با جریان نئوکلاسیک بجنگند.

دعوا هم سر این است که در دانش اقتصاد قرن 21 سهم بری کدام جریان بیشتر باشد. الآن سهم کلاسیک %95 و سهم هترودوکس تنها %5 است. البته صد سال پیش چون یک جریان بزرگ سوسیالیسم و مارکسیم وکمونیسم (که هترودوکس هستند) وجود داشت و دانشکده‌های بلوک شرق به قوت خودش باقی بود، این نسبت به این شکل انحصاری به سمت کلاسیک نرفته بود شاید نسبت 70 به30 بوده ولی امروزه چون مارکسیسم شکست خورده و سوسیالیسم کاملاً درون نئوکلاسیک هضم شده این نسبت به نفع نئوکلاسیک‌ها تغییر کرده است.

هترودوکس‌ها دنبال این‌اندکه اگر این نسبت در قرن 20 برقرار بوده، در قرن 21 در حوزه آموزش و پژوهش نقش اساسی ایفا کنند. امروزه کشور ما یک اقتصاددان هم پیدا نمی‌کنید که بگوید تورم ربطی به جریان حجم پول ندارد.

نکته‌ی اول، نقد اکثر هترودوکس‌ها به نئوکلاسیک‌ها در مورد رئالیسم است. سؤال از این است که حکایتی که شما از واقعیت می‌کنید و تئوری می‌سازید چقدر منطبق بر واقع است؟ شما می‌گویید مصرف تابعی است از درآمد. تابع مصرف کینزی چقدر منطبق بر واقعیت است؟ بعد از این‌که که واقعیت را کشف کرد چقدر می‌تواند آن مدیریت کند؟ سؤال از کاربردی شدن وتأثیرگذاری واقع‌گرایانه است. هترودوکس‌ها از این منظر به نئوکلاسیک‌ها ایراد می‌گیرند که شما چون روش‌شناسی خیلی انتزاعی ریاضی وار را دنبال کرده‌اید و به دنبال ساده سازی‌ها بوده‌اید و می‌خواسته‌اید هرگونه شناسایی وضع موجود را مدلسازی کنید و همچنین دادن سیاست را منوط به داشتن مدل دانسته‌اید آن هم صرفاً مدل‌های ریاضی وار، به اجبار به نوعی انتزاع دست زده‌اید که این انتزاع شما را از واقعیت دور کرده است.

کتاب «اقتصاد و واقعیت» نوشته لاشن، در اولین جمله خود از قول اقتصاددآن‌ها می‌گوید: «ما اقتصاددان هستیم، لطفاً صحبتی از واقعیت نکنید!» یعنی شما پشت درها می‌نشینید و یک‌سری مدل‌ها و خط‌هایی می‌کشید و حرفهایی هم می‌زنید و سیاست‌هایی را هم به مجریان پیشنهاد می‌دهید ولی در مقام عمل نمی‌آیید بینید عده‌ای بیچاره شده‌اند، دوره‌ای مفلوک شده‌اند و عده‌ای حتی خانه هایشان را از دست داده‌اند، آن وقت میگوید به من چه، تئوری من و مدل ریاضی من درست جواب داده، اینکه نتیجه‌اش چه می‌شود به من ربطی ندارد و مشکل شماست!

ایراد اول جریان هترودوکس به جریان ارتدوکس یا نئوکلاسیک مسأله‌ی واقعیت است و در واقع خیلی قائل‌اند که جریان نئوکلاسیک بسیار جریان ایده آلسیتی است، برخلاف ذهنیت شعار داده شده‌ی مرسومی که می‌گویند این علم دو دوتا چهارتا است و مبتنی بر تئوریهای علمی و تئوریهای واقعی است و هر حرف دیگری جز این‌هایی که در این کتاب‌ها نوشته شده، بی اساس و غیرعلمی است.

این جریان می‌گوید اتفاقاً برعکس، شما جریانی ایده آلیستی هستید. شما تمام کتابهای اقتصادی را ورق بزنید جز کتاب‌های توسعه که این جریان ارتدوکس را یک شاخه‌ی مقبول از اقتصاد نمی‌داند، در هیچ کدام از کتابهای اقتصاد مسایل واقعی اقتصاد را که در دنیا وجود دارد نمی‌بینیم. شما این همه اقتصاد کلان و خرد می‌خوانید ولی مسایل اقتصادی داخل کشور را درآن نمی‌بینید. در مورد رانت شما چند تئوری در کتابهای درسی می‌خوانید؟ در مورد مسایل روان شناختی مثل تورم چه تئوری‌هایی را در اقتصاد کلان می‌بینید؟!

البته نئوکلاسیک سعی می‌کند پاسخ‌هایی بدهد وپاسخ‌هایی را هم هنوز نتوانسته بدهد. نئوکلاسیک جریانی بسیار هوشمند و پویاست، انتقادهایی را که به آن وارد می‌شود خیلی عمیق بررسی می‌کند، وقت می‌گذارد و دهها هزار مقاله دراین موضوع تولید می‌کند تا نهایتاً مشکل حل شود. مثلاً تا 50 سال پیش عنصر زمان در تئوری‌های نئوکلاسیک وجود نداشت، مکتب اتریش به آن ایراد گرفت وگفت شما عامل زمان را در رفتارهای انسانی مورد توجه قرار ندادید بنابراین مدل هایتان این توانایی را ندارد. توسط نئوکلاسیک‌ها سی چهل سال کار مداوم علمی صورت می‌گیرد و الآن مرز دانش اقتصاد در معادلات داینامیک و پویاست. خوب همین که مدلی ارایه شود و درآن زمان نباشد نشان از ایده آلیستی آن مدل است.

 اشکال دوم وارد بر نئوکلاسیک ها، تعریف انسان است. اکثر هترودوکس‌ها یکی از اشکالاتشان به ارتدوکس این است که انسانی که شما معرفی می‌کنید یک انسان انتزاعی و غیرواقعی است، یک انسان بریده از واقعیت است. از واقعیت‌های اجتماعی دور است. مثلاً وقتی می‌خواهیم تابع مصرف را پیدا کنیم انسانی را در نظر می‌گیریم مثل رابینسن کروزوئه که خودش باشد و خودش، بدون این که هیچ تأثیری از دیگران گرفته باشد! انسانی که مستقلاً قائم به ذات خودش است، مطلوبیتی دارد که آن را ماکزیمم می‌کنیم!.

چنین انسانی در عالم واقع وجود خارجی ندارد. انسان‌ها همیشه در تعامل با دیگران تصمیم‌گیری می‌کنند. نزدیک بیست سال است که در سطوح عالیه آموزش اقتصاد، نظریه بازی‌ها را مطرح می‌کنند. تفاوت نظریه بازی‌ها با جبر بهینه یابی و ماکزیمم و مینیمم‌کردن چیست؟ تفاوتش در این است که نظریه بازی‌ها تعاملات بین انسانی را در نظر می‌گیرد و می‌گوید تصمیمی که تو می‌گیری به خودی خود نیست، بر حسب این است که اگر من این کار را بکنم طرف مقابل چه کار خواهد کرد. ولی خرد لیسانس مثل بازی شطرنج است که فقط یک مهره‌ی یک رنگ در آن است، یعنی خودت با خودت بازی می‌کنی.

نقش‌های اجتماعی و فرهنگی نهادها اصلاً در کتاب اقتصاد خرد نیست. تصمیمات عرضه و تقاضا برحسب نهادها بررسی نمی‌شود، در کلان هم دیده نمی‌شود. مثلاً در کلان همیشه گفته است شده که ما بازار پول داریم، بازارپول را که فرض کردند گفتند عرضه‌ای دارد و تقاضایی، خوب چرا عرضه‌ی پول عمودی است؟! چون فکر کرده بانک مرکزی سرجایش ایستاده و می‌گوید من این قدر پول وارد می‌کنم و کاری هم با نرخ بهره ندارد، مقداری از M خاصی را البته با هدف گذاری که انجام داده، عرضه می‌کند. الآن همه‌ی کتاب‌های کلان شما همین طور است، تا دکترا هم همین طور است.

%95 از کسانی که الآن در کشورما اقتصاد درس می‌دهند اصلاً نشینده‌اند که بین «افقی مسلکان» و «عمودی مسلکان» دعوا وجود دارد. صد سال است که نئوکلاسیک‌ها عرضه پول را عمودی دیده‌اند. این که عرضه‌ی پول می‌تواند افقی باشد یعنی در یک میزان نرخ بهره ثابت شما هر مقدار عرضه‌ی پول را می‌توانید تصور کنید، اصلاً در کشور ما هنوز اسمش هم نیامده است.

افقی مسلکان می‌گویند اصلاً عرضه‌ی پول برحسب اقتصاد سیاسی شکل می‌گیرد. الآن وقتی می‌گویند که مُسبب تورم چیست؟ می‌گویند دولت مدام با لایحه‌های خود، صندوق ذخیره‌ای ارزی را خالی می‌کند و نقدینگی را وارد جامعه می‌کند، یعنی در واقع بی انضباطی‌های مالی دولت و حجم پول علت است و تورم معلول. به عبارت دیگر، می‌گویند حجم نقدینگی یک متغیر برون‌زاست وتورم یک متغیر درون‌‌زا و بانک مرکزی و دولت باید نقدینگی را محکم ببندد. اما این جریان می‌گوید برعکس، حجم نقدینگی یک متغیر درون زاست و دست بانک مرکزی و دولت نیست که آن را کنترل کند و اصلاً نمی‌تواند حجم نقدینگی را کنترل کند.

در این‌جا ما با بحث‌های اقتصاد کلان کاری نداریم، سؤال این جاست که چرا ما این چیزها را نمی‌شنویم؟ چرا نباید سیستم آموزشی ما این قبیل ادبیات مخالف و منتقد را که در خود غربی هاست به دانشجویان منتقل کنند؟ اولین کتابی که در افقی مسلکان نوشتند در سال 1986 در کمبریج بود، چرا هنوز اسمش هم در ایران نیامده؟ و سؤال این جاست که چرا در بهترین کتاب اقتصاد کلان در سطح فوق لیسانس یعنی کتاب «رومر» که چاپ 2006 آن را هم می‌خرید، حرفی در این زمینه نیست با این‌که 20 سال از این تئوری می‌گذرد؟ وقتی در اینترنت آقای کرومر را جستجو می‌کنی مقالات زیادی از او درباره‌ی افقی مسلکان پیدا می‌شود. او خودش مدافع این‌ها است ولی در کتاب درسی‌اش حتی اسم افقی مسلکان را هم نیاورده، حتی نگفته است که ممکن است حالتی را تصور کرد که عرضه‌ی پول افقی باشد و عمودی نباشد، چرا؟!

نقش نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در رفتارهای انسان‌ها در اقتصاد خرد و کلان کاملاً ناپیداست. بستر خانواده و بستر اجتماع در خرد و کلان ناپیداست. تنها یک انسان عقلایی تعریف می‌شود آن هم از عقلانیت تعریف خاصی مدنظر است: 1. حداکثرسازی بهتر 2. هرگونه استفاده از کالا و خدمات مطلوب است. اصل ماکزیمم کردن مطلوبیت هم هدف است. تعریف عقلانیت چنین انسان اقتصادی هم کاملاً جاهلانه است! شما این تعریف از عقلانیت را که توسط اقتصاددآن‌ها ارایه شده از زبان هیچ فیلسوفی نمی‌شنوید، یک تعریف کاملاً عجیب و من درآوردی. خوب این هویت رفتار انسانی در علم اقتصاد مدرن است.

اما هترودوکس‌ها می‌گویند انسان کلی ابعاد عاطفی، خانوادگی، تاریخی، فرهنگی و غیره دارد. رفتارهای انسانی متأثر از گذشته و متأثر از نگاه به آینده است. مسایل ارزشی چه به لحاظ ناسیونالیستی ملی و چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ دینی در رفتارها تأثیرگذار است.

البته این‌ها دنبال اقتصاد‌اسلامی نیستند ولی وقتی که چشم شان را به واقعیت باز می‌کنند می‌بینند که در رفتارهای اقتصادی مسیحیان جامعه‌ی آمریکا به عنوان یک مصرف‌کننده یا تولیدکننده، دین و ارزش‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بسیار تأثیرگذار است. مثلاً در کتاب‌ها اینطور آمده که در بازار نیروی کار، عرضه و تقاضا دستمزد واقعی را تأمین می‌کنند، اما کجای دنیا تعیین می‌کنند؟ هیچ جا. کجای دنیا قیمت نفت را عرضه و تقاضا تعیین می‌کند؟ قیمت نفت کاملاً سیاسی است و با چانه زنی و انواع پارامترهای مختلف تعیین می‌شود. مسأله‌ی زمان خیلی مورد توجه نیست، رفتارهای اقتصادی فی حدنفسه پویااند ولی نئوکلاسیک عمدتاً رفتارهای ایستاتیک و ساکن دارد. نقش زمان و مکان در تئوری‌های اقتصادی ارتدوکس بسیار ضعیف است. البته این‌ها دلایلی دارد و مثلاً جایی که بخواهیم در نمودار دقیق بشویم خواهیم دید که عمده‌ترین جریان و متدلوژی مورد استفاده نئوکلاسیک اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) است.

در جریان اثبات‌گرایی، پژوهش‌گر در مقام پژوهش باید عاری از ارزش‌ها و عاری از پیش‌فرض‌های قبلی خودش تصمیم بگیرد. چنین آدمی وجود خارجی ندارد که بتواند پژوهشی بکند و در پژوهش خود، پیش‌فرض‌های خودآگاه و ناخودآگاه قبلی خود یا ارزش‌های خودآگاه و ناخودآگاه قبلی خود را دخالت ندهد.

یکی مسأله‌ی تجربه: این‌ها ادعا می‌کنند که ما ملاک همه تئوری‌های‌مان تجربه است ولی این که تجربه چیست، کدام تجربه، با چه روشی؟ این‌ها سؤالات سهمگینی علیه نئوکلاسیک به بار می‌آورد. شما می‌توانید نمونه‌گیری‌های‌تان را به نحوی انجام دهید و مدل‌های ریاضی‌تان را به نحوی بنویسید که آنچه می‌خواهید، اثبات شود. مثلاً اگر ارتدوکس به لحاظ سنتی و نه به دلیل خاصی، دوست داشته که مثلاً نرخ ارز پایین باشد، یا خصوصی سازی قوی باشد، مدل‌های ریاضی و اقتصادی‌اش را به نحوی می‌نویسد که همان جواب‌ها تصدیق شود اگر هم مدلی جواب ندهد آن‌قدر تغییر می‌دهند تا حرفی را که می‌خواهند اثبات کنند.

ایراد بعدی عدم توجه به مسایل بین رشته‌ای علم اقتصاد است. این مسأله منجر به این شده که علم اقتصاد خیلی خودش را از سایر علوم انسانی دور کرده و خودش را به فیزیک و ریاضیات نزدیک کرده است؛ در حالی که از تاریخ، فلسفه، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سیاست، حقوق و غیره بسیار دور شده است. مثلاً جریان اقتصاد سیاسی یک جریان کاملاً هترودوکس است. یا روان‌شناختی اقتصادی یا جامعه‌شناسی اقتصاد، در این حوزه‌های بین رشته‌ای کسی را سراغ نداریم.

ایراد بعدی بحث آموزش است. هترودوکسها حرف‌های بسیار جدی می‌زند که چرا آموزش اقتصاد این گونه است؟ چرا اول خرد درس می‌دهید؟ چرا اول کلان درس نمی‌دهید؟ چرا این‌قدر روی ریاضیات جبر تأکید می‌کنید؟ چرا‌اندیشه‌ی اقتصادی را از آدام اسمیت شروع می‌کنید؟

جریان ارتدوکس نئوکلاسیک یک دوره‌ی آموزشی کاملاً تعریف شده‌ای را دنبال می‌کند و تقریباً هم در تمام دنیا توانسته این دوره را تزریق کند. یعنی دانشجوی لیسانس اینجا هم سو با دانشجوی لیسانس بلوک‌های شرق است منتهی دانشجوی مالزی اقتصادی کاربردش را هم با نرم افزار اکسل و مطلب و مقاله کار می‌کند ولی دانشجوی دکتری ما هم بلد نیست مثلاً یک مدل با نرم افزار مت‌لب (mathlab) در اقتصاد کلان حل کند و سیاست‌گذاری کند.

وقتی در اقتصاد کلان وارد مباحث مصرف می‌شوید هترودوکس‌ها جور دیگری نگاه می‌کنند. در مورد تجارت می‌گویند آیا مزیت نسبی که ریکادو به عنوان مبنایی برای تجارت بین الملل گفته است درست است یا نه؟

البته جریانات هترودوکس تا همین ده سال اخیر بیشتر در فضای نفی بود و بیشتر منتقد بوده‌اند ولی به تازگی شروع کردند به حرفهای اثباتی هم بزنند. الآن حدود 16جریان علمی زنده هترودوکس وجود دارد که در حال تولید ادبیات‌اند و ادبیاتشان هم خیلی زیاد است. ولی در اقتصاد‌اسلامی هر ماه چند مقاله نوشته می‌شود؟ اگر حداکثر سه روز در ماه وقت بگذارید می‌توانید تمام مطالب تولیدی در حوزه اقتصاد‌اسلامی را بخوانید ضمن این که 60% آن‌ها تکراری است! اما حجم تولید ادبیات حتی در جریانات بسیار کوچک و خرد هترودوکس هم خیلی بالاست. مثلاً جریان فمینیسم جریانی جدی در بحث تولید علم است که مرزهای دانش جدید خاصی را تولید می‌کنند و ادبیاتی که برای دولت تولید می‌کنند بسیار به درد ما می‌خورد، یعنی یک رویکرد بازی با الفاظ نیست بلکه یک رویکرد فلسفی. دیگر جریانات عمده هترودوکس عبارتند از:

•     جریانات نهادگرایانه که چندسالی است در ایران شناخته شده و جزء مکاتب هترودوکس که دارد جای خودش را باز می‌کند. اقتصاد نهادگرایی با شاخه‌های متعددش یکی از جریانات هترودوکس تحول‌گرا است.

•             اقتصاد تکاملی یکی دیگر از این جریانات است.

•     اقتصادسیاسی رادیکال: سه جریان اقتصاد سیاسی رادیکال و اقتصاد چپ جدید (Newleft) و اقتصادهای نئومارکسیم، مارکسیم و نئوسوسیالیستی به نوعی ادامه‌ی جریان مارکسیم و سوسیالیسم هفتاد سال پیش‌اند. تبعیض‌هایی که علم نئوکلاسیک دارد و حمایت‌هایی که از سرمایه‌داری می‌کند، خیلی مورد انتقاد این عده است. جریان اقتصاد کینز یکی از جریانات هترودوکس است اما قرائتی که از کینز به اسم کینزین‌ها شد، متناسب با برداشت نئوکلاسیک از کینز بود، خود کینز نبود. از مارکسیم و سوسیالیسم هم قرائت‌های ویژه‌ای را جذب کردند و در خودشان هضم کردند. در حل بحران بزرگ می‌بینید که مسأله‌ی دولت رفاه‌ها جدی شد، سوسیال دموکرات‌ها جدی شدند، حمایت از کارگر قوی شد که خود این حمایت از کارگر برگرفته از جریان سوسیالیسم و مارکسیم بود منتهی با قرائت خاص نئوکلاسیک.

•     اقتصاد اکولوژیکی، یکی دیگر از جریآن‌های هترودوکس به ظاهر اقتصادی است که دنبال مباحث محیط زیست است و می‌گویند توسعه‌ای که باعث خرابی لایه ازون و نابودی جنگل‌هاست مورد قبول ما نیست.

اگر حجم تولیدات یک گروه حدوداً پنجاه نفری از این‌ها را از سال2000 تا 2002 دنبال کنید خواهید دید که این حجم از تولیدات برابر است با تولیدات اقتصاد‌اسلامی در این60 سال که توسط پاکستانی‌ها تولید شده است.

ما در ایران اصلاً متوجه دسته بندی‌های اقتصاددآن‌ها نیستیم، متوجه هویت‌ها نیستیم. در غرب اساتید اقتصاد هویت دارند بعضی‌ها هویت کاملاً اقتصادریاضی‌مدار دارند، بعضی‌ها با سنجی مخالف‌اند، بعضی‌ها هویت کارهای تحلیلی دارند و سراغ ریاضی نمی‌روند، بین ساموئل‌سون و فریدمن زمین تا آسمان فرق است، بعضی‌ها افقی‌مسلک‌اند، بعضی‌ها کینزی‌اند، بعضی‌ها پول مسلک‌اند و. . . اما در ایران اقتصاددآن‌ها در واقع تکنسین‌اند نه‌اندیشمند و بیشتر اقتصاد‌خوان‌اند تا اقتصاددان، بنابراین بی‌هویت‌اند. همه در عین واحد هم پول‌گراییم (monetarism)، هم مالی‌مسلک (fiscalist)، هم کینزی، هم فریدمنی! معلوم نیست چه هستیم! برای همین وقتی می‌خواهید سیاست بدهید باید سعی کنید هویت‌ها را خوب بشناسید، این جریآن‌هایی که عرض کردیم را بشناسید، این کمک می‌کند که باهویت شویم. اگر با هویت شدیم می‌توانیم مشکلات کشور را بهتر بررسی کنیم. در فضای بی هویتی دچار نوعی آشفتگی هستیم.

می توانید دراینترنت جریان اثبات‌گرایی در علم اقتصاد آقای بلند (Boland) را جستجو کنید، بعد هویت‌های مختلف بین شیکاگو، هاروارد و کمبریج، MIT,LSE. این‌ها هویت را به لحاظ نوع تجربه و مدل‌سازی و نوع استفاده از ریاضی و آمار دسته بندی کرده‌اند.

مالزی 30سالی پیش هیچ نداشت دُبی 20 ساله پیش اصلی وجود نداشت قطر 20سال پیش اصلاً چیزی نبود ترکیه 20 ساله پیش هیچ چی نبود کره 40ساله پیش از ایران عقب‌تر بود چین 30 سال پیش. . . علت دوچیز است: بخشی وارد جریان جهانی شدند و خودشان را به جریان سریعی که دارد می‌رود میخکوب کردند، بدون توجه به این که این جریان با ساختار فرهنگی و مذهبی آن‌ها نمی‌خورد. بخشی هم با اطلاعات دقیق از جریان نئوکلاسیک هوشمندانه انتخاب کردند و رشد سریعی پیدا کردند. این‌ها بومی خودشان(چین، مالزی) را در نظر می‌گیرند. چینی‌ها دانش اقتصاد را واقعاً دارند می‌جُویند اما در عرصه‌ی عمل یک جور دیگر برخورد می‌کنند؛ کاملاً هوشمندانه.

در کتاب‌ها نوشته‌اند وقتی شما این همه مازاد ارزی دارید، دلار را به جای 800 تومان، 600 تومان کنید. این اشتباه محض است! چین این کار را نمی‌کند. شما کشوری را پیدا نمی‌کنید که اگر مازاد ارزی داشت اقدام به کاهش نرخ ارز خارجی (Devaluate) کند.

جریانات هترودوکس هنوز ضعیف‌تر از آن است که بتواند برای کشورهایی مثل چین و مالزی توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی ایجاد کند. عربستان بیست سال تورم نداشته، اما جز این‌که خودش را به دلار میخکوب کند، کار دیگری انجام نداده است. بخشی از دنیا این گونه رشد پیدا کرده‌اند یعنی خودشان را به جریان سریعی که وجود داشته، میخکوب می‌کنند.

ما اصلاً اقتصاد کشورمان را نمی‌شناسیم، یعنی دانشجوی اقتصاد در این دوازده سالی که دکتری می‌گیرد کمترین اطلاعات را از اقتصاد کشورش دریافت می‌کند. اصلاً برنامه درسی هیچ کشور پیشرفته‌ی اروپایی و آمریکایی مثل این‌جا نیست که خرد و کلان و آمار و سنجی و. . . داشته باشند و در کنار همه این‌ها، 3 واحد هم اقتصاد ایران بخوانند! وقتی آن‌ها اقتصاد خرد می‌خوانند، لابه‌لایش اقتصاد بومی خودشان را هم می‌خوانند. 3 واحد تاریخ تحولات اقتصادی کشور خود رامی خوانند. ما نیاز داریم ببینیم ایران 200سال پیش چه وضعی داشته، 300 سال پیش تجارتش چگونه بوده، 100 ساله پیش چطور؟ این که ما خرد و کلان یاد بگیریم جدا از واقعیت کشور خود و در کنار آن 3 واحد اقتصاد ایران بگذاریم که نمی‌شود! در این 3 واحد از کجای اقتصاد ایران می‌خواهید بگویید؟ بازار، صنعت، خدمات بانکداری، جغرافیا، منابع انسانی‌. . .

آیا هر کس هر چه گفت من باید تمرکز کنم و روی آن وقت بگذارم یا روی اقتصاد‌اسلامی کار کنم؟ درست‌اش این است که نه، آدم باید هدفمند مطالعه کند. خیلی از حرف‌های نامربوط زده می‌شود که عمرشان کوتاه است و بعداً کنار زده می‌شود و ما خیلی رویش وقت صرف می‌کنیم هزینه می‌گذاریم هزینه‌ی انسانی می‌گذاریم. ما جریان‌شناسی منظمی از‌اندیشه‌های اسلامی نداریم. کاری انجام نشده که بیاید و بگوید که مثلاً این بخش را دیگر نخوانید، یعنی یک انتخاب هوشمندآن‌های کرده باشند. ما باید بالأخره با‌اندیشه اقتصاد‌اسلامی آشنا شویم، با سؤالات علم اقتصاد آشنا شویم. ما خودمان را به کتاب‌های اقتصادی که غربی‌ها تهیه و تدوین کرده‌اند میخکوب کرده‌ایم. ما هیچ وقت نیامده‌ایم مثلاً در زمینه‌ی بازار‌ها هدف گذاری کنیم و متخصصان علم برنامه ریزی درسی و متخصصان اقتصاد و متخصصان بازار و اصناف را بیاوریم و ببینیم که دانشجوی اسلامی اقتصاد در بحث بازارها چه باید بخواند، آن را برنامه ریزی درسی کنیم. ما صرفاً کتابی را که در غرب تدریس می‌شود می‌آوریم و خودمان را میخکوب آن می‌کنیم منتهی در این میخکوب کردن هم به بعضی عمل می‌کنیم و به بعضی عمل نمی‌کنیم. مشکل ما اطلاع از سؤالات اصلی علم اقتصاد است.

ما الآن نیازمند گروهی هستیم که جهادی علمی کنند، کاری که اساتید ما در 90 سال گذشته کم کردند. کار آن‌ها را تکمیل کنیم تا دانشجویان بعدهای ما بدانند وارد کدام‌یک از این مکاتب بشوند و کدام کتاب‌ها را بخوانند و کدام‌ها را کنار بگذارند. مثلاً ما الآن جزء کشورهای بزرگ رانتیر هستیم اما چقدر در مورد ادبیات رانت در کتاب‌های آموزشی می‌خوانیم؟

مشکل دیگر ما، پاسخ‌ها و نقد‌ها است که آن‌ها هم کاتالیزه نشده و دسته بندی نشده‌اند.

مشکل بعدی، نوع مسأله‌هایی است که درگیر آن‌ها هستیم؛ الآن وقتی شما دکتری می‌گیری مشکلات کشور شما را به حوزه‌های مختلف می‌برد، می‌شویم همه چیز خواه! مجبوریم جریانات مختلف غرب را (حاشیه ها) دنبال کنیم و هرچقدر که می‌توانیم جریانات خود ارتدوکس غرب را خوب بخوانیم و خوب یادبگیریم، کلان را عمیق بخوانیم، از بهترین کتاب هایشان بخوانیم.

اول از همه باید با ابزارها و تکنیک‌های دانش اقتصاد غربی که در این 500 ساله بوده آشنا شویم و آن‌ها را یاد بگیریم. اگر منتقدانه آن‌ها را یاد بگیرید کمک می‌کند که خیلی از مطالب مندرج در آیات و روایات و احادیث را بهتر بفهمید. اگر ناقص بخوانید لنگ می‌زنید مثل خیلی‌ها که جمله‌ای از روایتی می‌خواندند و می‌گفتند این موافق با سوسیالیسم است!

در کنار این‌ها باید اسلام را هم خوب بفهمیم لذا ما باید ادبیات اسلامی را خوب بلد باشیم چون در تئوری پردازی برای ما الهام بخش‌اند

دکتر عادل پیغامی                                      

عضو هیأت علمی دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۷
مهدی طغیانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی